-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 آبانماه سال 1386 18:56
من رضای تو جستم نشان روی تو جستم بهر کجا که رسیدم ز مهر در تو نشانی نه دیدم و نه شنیدم چه رنجها که نیامد برویم از غم رویت چه جورها که ز دست تو در جهان نکشیدم هزار نیش جفا از تو نوش کردم و رفتم هزار تیر بلا از تو خوردم و نرمیدم بجای من تو اگر صد هزار دوست گزیدی بدوستی ، که بجای تو دیگری نگزیدم بسی تو عهد شکستی که من...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 26 مهرماه سال 1386 23:14
تمام زیبایی های دنیا را با یک نگاهت عوض نمی کنم می خواهم جز به نگاه پر مهرت،امواج سرکش ، احساسم را به صخره پیشانی ام بکوبد. چرا که دیریست نگاهم سنگی شده است ... اما تو نگاهم را دریاب،نگاهی سرشار از عشق و محبّت ... می خواهم دستانت را بوسه باران کنم و فریاد بزنم که تمام زیبایی های دنیا را با یک نگاهت عوض نمی کنم.!!! پس...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 مهرماه سال 1386 20:14
تقدیم به ماهی زندگیم دروازه های طلایی قلبم را به رویت می گشایم و تو با اسبی سفید از آن سوی ابرها به اینجا می رسی. شاهزاده ی رؤیاهایم می شوی. دست دلم را می گیری و به باغ آرزوها می بری. گل عشق را به دستم می دهی. آسمان لبخند می زند. یکی میشویم و به راه زندگی قدم می گذاریم. هاله ای از نور سفید عشق، راهمان را روشن می کند....
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 مهرماه سال 1386 16:37
در تنهایی غریبی گمشده ام در تنهایی غریبی گمشده ام و باران، چشمهایم را خیس کرده است. پس کی این ظلمت می شکند و قلبهایمان آسمانی می شود؟ می خواهم بر بالهای باد بنشینم و پرواز کنم و نزدیکی ات را بیش از این در قلبم ببینم. با تو هرگز تاریکی و نومیدی نخواهد بود. یک لحظه سکوت، یک لحظه جدایی و یک لحظه دوری چشمهایم را گریان می...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 مهرماه سال 1386 18:10
دوستت دارم در زمانی که وفا قصّه برف و تابستان است و صداقت کمیاب ترین گل، به چه کسی باید گفت: با تو خوشبخت ترین خواهم شد و همواره در کنارت خواهم ماند. از کودکی کنار تو بودن آرزویم بود و با آمدن تو بهترین و زیباترین رؤیا ها مهمان کلبه خوشبختی ام شد. دوستت دارم. به خاطر تو زیباترین شعر را خواهم گفت. عزیزترینم، فکر دیدنت...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 31 شهریورماه سال 1386 18:59
تنهایی را دوست می دارم با خویش بیگانه ام و در این بیگانگی به دنبال تو می گردم. تنهایی را دوست می دارم و به آن دلخوشم، امّا از سکوت بی جهت شب می ترسم. به دنبال آشیانه ای می گردم، که در کنارش جویباری باشد و جنگلی که سکوتش را فقط صدای جیرجیرکها بشکند. در جست و جوی تو به رود می رسم و به سنگ های هم نفس با رودخانه که دنیا...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 شهریورماه سال 1386 18:03
هر دم مرا می بینی و هر دم زیادت می کنی دردم تو را می بینم و میلم زیادت می شود هردم به سامانم نمی پرسی نمی دانم چه سر داری به درمانم نمی کوشی ، نمی دانی مگر دردم نه راه است اینکه بگذاری مرا برخاک و برگردی گذاری آر و بازم پرس تا خاک رهت گردم ندارم دستت از دامن، مگر در خاک و آن دم هم که بر خاکم روان گردی، بگیرد دامنت...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 15 شهریورماه سال 1386 21:20
دو کبوتر در افق در وازه های طلایی قلبم را به رویت می گشایم و تو با اسبی سفید از آن سوی ابرها به اینجا می رسی. شاهزاده ی رؤیاهایم می شوی. دست دلم را می گیری و به باغ آرزوها می بری. گل عشق را به دستم می دهی. آسمان لبخند می زند. یکی میشویم و به راه زندگی قدم می گذاریم. هاله ای از نور سفید عشق، راهمان را روشن می کند....
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 شهریورماه سال 1386 11:52
بی کس بیماری دل است بی کس بیماری دل است و تنهایی التیام بخش آن. و من در این تنهایی با چشمانی بارانی ، در شعله های مهربان نگاهت می سوزم ، در سخاوت قلب دریایی ات غرق می شوم و در تنهایی خودم پژمرده می گردم. جانان من، تو بدان من به آسمان، به ماه و به تمام زیبایی ها سوگند یاد کرده ام که هرگز غروب عشق را نظاره گر نشوم. من...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 مردادماه سال 1386 21:12
دستمال کاغذی به اشک گفت: قطره قطرهات طلاست یک کم از طلای خود حراج میکنی؟ عاشقم با من ازدواج میکنی؟ اشک گفت: ازدواج اشک و دستمالِ کاغذی! تو چقدر سادهای خوش خیال کاغذی! توی ازدواج ما تو مچاله میشوی چرک میشوی و تکهای زباله میشوی پس برو و بیخیال باش عاشقی کجاست! تو فقط دستمال باش! دستمال کاغذی، دلش شکست گوشهای...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 مردادماه سال 1386 22:53
چشم من روشن آخر ای دوست نخواهی پرسید که دل از دوری رویت چه کشید سوخت در آتش و خاکستر شد وعده های تو به دادش نرسید داغ ماتم شد و بر سینه نشست اشک حسرت شد و بر خاک چکید همه عهد فراموشت شد چشم من روشن روی تو سپید جان به لب آمده در ظلمت غم کی به دادم رسی ای صبح امید آخر این عشق مرا خواهد کشت عاقبت داغ مرا خواهی دید دل پر...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 تیرماه سال 1386 21:54
اندوه دلم دریاچهء اندوه و درده نگاهم کوچه ای خاموش وسرده ببین این لحظه های با تـــو بودن به شهر کوچک قلبم چه کرده از بچگی به من گفتند دوست بدار حالا که دیوانه وار او را دوست دارم به من میگویند فراموش کن از من ای هستیه من دور مشو که مرا بی تـــو تمنائی نیست بخدا غیر تـــو ای راحته جان در دلم بهر کسی جائی نیست جز تمنایه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 تیرماه سال 1386 16:41
حافظ خلوت نشین نیمـه شبِ پریشب، گشتم دچـار کـابـوس دیدم به خواب حافظ، توی صف اتوبوس گفتم: سلام حـافظ، گفتا: علیـک جـانـم گفتم: کجا روی؟ گفت: ولله خـود ندانم گفتم: بـگیـر فـالی، گـفتا: نـمانـده حـالی گفتم: چـگونهای؟ گفت: در بند بیخیالی گفتم که تازهتازه، شعر و غزل چـه داری؟ گـفتـا کـه میسـرایـم شـعـر سـپـیـد بـاری...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 خردادماه سال 1386 16:22
گل خشکیده بر نگه سرد من به گرمی خورشید می نگرد هر زمان دو چشم سیاهت تشنه این چشمه ام چه سود خدا را شبنم مرا نه تاب نگاهت جز گل خشکیده ای و برق نگاهی از تــو در این گوشه یادگار ندارم زان شب غمگین که از کنار تــو رفتم یک نفس از دست غم قرار ندارم ای گل زیبا بهای هستی من بود گر گل خشکیده ای ز کوی تــو بردم گوشه تنها چه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 خردادماه سال 1386 15:49
جدیدترین نفرین از محسن چاوشی : الهی تو بمیری من نمیرم سر قبرت بیام پارتی بگیرم الهی سرخک و اوریون بگیری تب مالت و بلای جون بگیری الهی از سرت تا پات فلج شه کمرت بشکنه دستت قلم شه الهی حصبه و ام اس بگیری سر راه بیمارستان بمیری الهی کور بشی چشمات نبینه بمیری گم بشی حقت همی دالهی آسم نوع آ بگیری هنوز که زنده ای پس کی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 خردادماه سال 1386 10:39
ماتم آسمان را ابرهای پر زبغز پوشیده است در دلم گویی امید دیدنش پوسیده است دیگر از این دل صدایی بر نمی آید ولی خوب میدانم دلم در خون خود جوشیده است باز دردی تازه راه این نفس ها را گرفت بر لبان ساکتم لبخند شوق خشکیده است دست من انگار دیگر از سر عشق و صفا خط نمیخواهد نوشتن چون که غم بوییده است من چه میگوییم کنون غم در...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 خردادماه سال 1386 10:22
تنهایی من تنهاییم را با تو قسمت می کنم سهم کمی نیست تنها تر از عالم تنهایی من . عالم نیست
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1386 20:40
بوسه ... بوسه یعنی لذت دل دادگــــی لذت از شب ، لذت از دیوانگـــی بوسه یعنی حس خوبه طعـــم عشق طعم شیرینی به رنگ سادگـــــی بوســـه یعنی آغازی برای ما شــــدن لحظه ی با دلبری تنها شـــــدن بوســـه سرفصله کتاب عاشقـــی بوسه رمز وارد دلها شــــــــدن بوسه آتش می زند بر جسم و جان بوسه یعنی عشق من با من بمان
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1386 21:58
آدمی که عاشق شد آدم نیست آدم تو زندگیش فقط یه بار عاشق میشه اگه حتی به دو بار کشید اون عشق نیست آدم وقتی عاشق شد حتی یه لحظه هم عشقش رو نمیذاره و بره اگه این کارو کرد اون عشق نیست آدم وقتی عاشق شد چشمش خود به خود روی همه بسته میشه اگه نشد اون عشق نیست آدم وقتی عاشق شد فقط صلاح و خوبیه عشقش رو میخواد اگه غیر از این بود...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1386 10:56
می شه زندگی رو ساخت نفرین به جاده ها نکن تقصیر جاده نیست عزیز رو بغض خیس پنجره اینجوری اشکاتو نریز به دور و بر نگاه کنی قحطی مهربونیه حال کبوتر و نپرس بدجوری بالش خونیه نفرین نکن به آسمون تقصیر آسمون چیه ؟ بین تموم آدما درد من و تو یکیه اشکاتو پاک کن همسفر گاهی باید بازی رو باخت اما اینو یادت باشه باز می شه زندگی رو...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 اردیبهشتماه سال 1386 09:54
عشق در مشرق عشق دشت خورشید تویی در باغ نگاه یاس امید تـویـی در بین هزار پونه آنکس که مرا چون روح نسیم زود فهمید تویی
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 فروردینماه سال 1386 22:11
قلب کوچکش فتاده روی موجی سرد و خاموش به گاه مرگ زیبـا قوی دریا جـــــدا افتاده تنهــا و به قلب کوچکش انبوه غمهـــا در آن دم بـا نگاهی تلخ وبه سوی گنبد مینا نظر کــــرد به یاد لـــحظه های خوب ز غم سر را نهان در زیر پر کرد کنون این قوی زیبــا ز پا افتاده و غمگـــین نشسته دگــر جایی در آن بالا امید از خود دل از دنیا...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 11 فروردینماه سال 1386 14:09
لبهای معصومت ببین که چگونه لبهای ساکتم در شهوت بوسیدن لبهای معصوم تو سکوت کرده اند ، شاخه گل سرخی به روی چشمانت میگذارم و با چشمانی بسته برای اولین بار تو را میبوسم ، آن هنگام که هر دو در شهوت تن غرق بودیم دیدی که خداوند میخندید ، خداوند خوشحال شده بود ، خداوند خوشحال شده بود . پس بیا نترسیم و تا ابد لبهایمان را به هم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 فروردینماه سال 1386 10:18
کـُوله بار عشق این کـُوله بار عشقو گذاشتی باز روُ دوُشم هیچی نمونده تا من دوباره زیرو روُشم آن تیر که آن کمان چشم تو رها کرد ، دیدی که چه ها کرد دیدی که سراسیمه دل از سینه جدا کرد دیدی که چه ها کرد با خـود دوهزار غصه وُ درد تازه آورد دیدی که فقط آمدو یک دَرد دَوا کرد خیال نمیکردم که تو ،یه روز عزیز من بشی از این خزون...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 اسفندماه سال 1385 21:30
مایه برکت چشمان ترم باش عزیزم نرسیدیم به هم بازی یک تقدیریم عاقبت در هوس دیدن هم میمیریم عشقمان مخرج صفریست که تعریف نشد آه و افسوس که یک واژه بی تدبیریم بعد از آن حادثه هایی که جدامان کردند آنچنان شد که دگر از همه عالم سیریم اشک میریختیم و دل که نمیکندیم آه چه کنیم هر دو از این واقعه دلگیریم وقتی از فاصله ها گفت دلم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1385 10:09
قوی دریا فتاده روی موجی سرد و خاموش به گاه مرگ زیبــــــا قوی دریا جـــــــدا افتاده تنهـــــــا و پریشان به قلب کوچکش انبوه غمهـــا در آن دم بــا نگاهی تلخ و کمرنگ به سوی گنبد مینا نظر کـــــرد به یاد لـــــــحظه های خوب پرواز ز غم سر را نهان در زیر پر کرد کنون این قوی زیبـــــا دلشکسته ز پا افتاده و غمگـــین نشسته...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 دیماه سال 1385 23:32
بهونه ی منی همه میگن تو منو دوست نداری همشون پشت سر تو بد میگن نمیدونن تو از آسمون میای خودشون اهل یه دنیای دیگن همه میگن اسمش تو با منی توی قلب تو یه کم جا ندارم روی اسم تو باید خط بکشم برم و چشماتو تنها بذارم نمیدونن تو بهونه ی منی نمیدونن تو بهونه ی منی نمیدونن تو از آسمون میای نمیدونن که تو دل نمیشکنی تو رو...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 دیماه سال 1385 21:15
دیوانه ها پس شاخه های یاس و مریم فرق دارند آری اگر بسیار ! اگر کم فرق دارند شادم تصور می کنی وقتی ندانی لبخند و شادی و غم فرق دارند برعکس می گردم طواف خانه ات را دیوانه ها ادم به ادم فرق دارند من با یقین کافر ، جهان با شک مسلمانان با این حساب اهل جهنم فرق دارند بر من به چشم کشته ی عشقت نظر کن پروانه های مرده با هم فرق...
-
یادم باشد
جمعه 10 آذرماه سال 1385 10:20
یادم باشد یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد خطی ننویسم که آزار دهد کسی را یادم باشد که روزو روزگار خوش است یادم باشد جواب کین را با کمتر از مهر وجواب دو رنگی را باکمتر از صداقت ندهم یادم باشد باید در برابر فریادها سکوت کنم وبرای سیاهی ها نور بپاشم یادم باشد از چشمه درس خروش بگیرم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 19 آبانماه سال 1385 12:30
عشق و احساس تمام عشق و احساسم کجایی ؟ تو در آرامش من بی قراری بدون تو دلم آروم نگیرد مگر مرگم تو رو از من بگیرد تمام لحظه ها رو می شمارم برای دیدنت من در شتابم واسه گرفتن تو در کنارم عمریست همچنان در انتظارم تو رو می خواهم از یکتای دنیا برای رسیدن هر دو به بالا * نوشته شده توسط ماهی جون