من رضای تو جستم
نشان روی تو جستم بهر کجا که رسیدم
ز مهر در تو نشانی نه دیدم و نه شنیدم
چه رنجها که نیامد برویم از غم رویت
چه جورها که ز دست تو در جهان نکشیدم
هزار نیش جفا از تو نوش کردم و رفتم
هزار تیر بلا از تو خوردم و نرمیدم
بجای من تو اگر صد هزار دوست گزیدی
بدوستی ، که بجای تو دیگری نگزیدم
بسی تو عهد شکستی که من رضای تو جستم
بسی تو مهر بریدی که از تو من نبریدم
ازآن زمان که چو خواجو عنان دل به تو دادم
بجان رسیدم و هرگز بکام دل نرسیدم
بی تو کدوم ستاره پا به شبم بذاره؟
ابر کدوم آسمون رو تشنگیم بباره؟
بی تو چی مونده با من؟ جز یه صدای خسته؟
جز یه نگاه خاموش؟ جز یه دل شکسته؟
بیا که بال و پرم باشی
بیا که سایه با سایه، هر جا که باشم عشق می ورزم به همسفری چون تو
من با تو زنده هستم بیا به من جان ببخش
بیا که دست نوشته هایم نیازمند توست
همه دلتنگی هایم در انتظار توست
وحید