مایه برکت چشمان ترم باش عزیزم

 

نرسیدیم به هم بازی یک تقدیریم


عاقبت در هوس دیدن هم میمیریم


عشقمان مخرج صفریست که تعریف نشد


آه و افسوس که یک واژه بی تدبیریم


بعد از آن حادثه هایی که جدامان کردند


آنچنان شد که دگر از همه عالم سیریم


اشک میریختیم و دل که نمیکندیم آه


چه کنیم هر دو از این واقعه دلگیریم


وقتی از فاصله ها گفت دلم خندیدیم


فکر کردیم بهاریم که بی تغییریم


باز هم نام ترا در دل خود حک کردم


و محال است از این ایده خود برخیزم


باز سایه بالای سرم باش عزیزم


مایه برکت چشمان ترم باش عزیزم

 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
سیب یکشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 19:02 http://sibhavij.blogsky.com/

چقدر قشنگ بود...

سولماز سه‌شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 23:49 http://www.antianjoman.blogsky.com

سلام پویای عزیز
خوبی ماهی جون خوبه
خوشحالم که میری سر کار یواش یواش داری مرد می شی
موفق باشی راستی شعرتم عالی بود

آتنا چهارشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 00:17 http://atenaa.blogfa.com

سلام آقاپویا بی معرفت شدی دیگه سر نمی زنی منم اومدم دلم نیومد نظر ندم عالیه وبلاگت موفق باشی آتنا

دیانا چهارشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 09:48 http://justkhodam.blogsky.com

سلام
خوبی پویا جان؟ماهی جان؟
از من هم میخواین بدونین کرج هستم و ۲۲ سالمه
خیلی راحت علاقتو ابراز کن
زل بزن تو چشماش بگو دوستش داری
بلد بودن نمیخواد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد