انتظار دیدنت

ببین درون سینه ام که بی قرار می شود؟

و انتظار دیدنت

چهل هزار سال آزگار می شود

و مرد اندرون من

باز بچه تر ز من

شیرخوار می شود

بی جهت نبود سینه بی قرار می شود

نقطه خط بعد

می نویسمت سپید می نویسمت سیاه

می نویسمت تمام رنگها

ستاره ها و ماه

می نویسمت دلم دلم

بدون اشتباه

نقطه سطر بعد

من تو را میان دشتهای دور

شهرهای بی نشان

کوههای بی عبور

من تو را میان جیب دختران نور

من تو را

در دل خودم چه دیر یافتم

نقطه باز خط بعد

آه مهربان من

دل تو را میان دفترم

کنار قلب کوچک خودم کشیده ام

تو مرا

و من تو را آفریده ام