حوالی رویاهایم


حوالی رویاهایم که قدم می زنم
می بینم خیابان را با بوی باران دوست دارم
و خودم را با بوی تو . . .

من بغض می کنم


باران که می بارد
دلم برایت تنگ تر میشود . . .
راه می افتم
بدون چتر
من بغض می کنم ,
آسمان گـریه . . .

دوست دارمممم

دوست دارمممم

نباشی


نباشی قندها هم شیرین نیستند به همین چای یخ کرده قسم !

مثل مهتاب


مثل مهتاب که از خاطر شب می گذرد
هر شب آهسته از آفاق دلم می گذری