دوست دارم

 

دوست دارم مثل لحظه‏ی مستی و راستی دوست دارم مثل عشقی که از من میخواستی

 

با تو شاعر با تو عاشق با تو مست دقایقم با تو سبزم با تو شادم با تو هر لحظه عاشقم


دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم همیشه بمون همیشه عشق من

که زندگی بدون تو نمیشه دوست دارم مثل لحظه ی دیدن و اشاره

دوست دارم مثل خواستن بوسه ی دوباره با تو شاعر با تو عاشق با تو مست دقایقم

با تو سبزم با تو شادم با تو هر لحظه عاشقم فرصت همین امروزه واسه به هم رسیدن

با تو بودن غنیمت گفتن و گل شنیدن با من بساز که اینجا هوا هوای عشقه

قلبم تو سینه انگار امروز خدای عشقه دوست دارم دوست دارم

دوست دارم دوست دارم دوست دارم همیشه بمون همیشه عشق من

که زندگی بدون تو نمیشه دوست دارم دوست دارم

 


 با من بمان

من جلوه هستی را در نیلی چشمانت دیدم تو را در خلوت شبهایم فریاد کردم

صبورانه سوختم و ساختم با من بمان تا سرود عشق را با عشق سازم

نتونستم قد رعنا تو ببینم آخه چشمی که پر آبه طاقت دیدن نداره

نتونستم گل سرخی واست از باغچه بچینم آ‌خه دستی که بلرزه جرات چیدن نداره

ترس دیدن یا شنیدن که می خواست بده به بادم سایه ای بود سرد و سنگین رو یه ذره اعتمادم

چه شبها یی تو اتاقم واسه تو نامه نوشتم جای تو نامه رو خوندم آخر از نامه گذشتم

اگه روزی روزگاری بشه باز تو رو ببینم وحشت از دنیا ندارم که گل سرخ رو بچینم

اگه روزی روزگاری بشه باز تو رو ببینم گل سرخی نمی مونه که نخوام برات بچینم

 تـقـدیم به تمــام زنــدگـیـم ( ماهی )


دستانت را می فشارم


از لحظه ای که مرا بدنیا اوردند ,پیوسته گفتند
دوست بدار


امروز که دیوانه وار دوست دارم می گویندفراموش کن ..

نام تو
درسینه ام جایگاهی است  نامت را حک کردم

هر روز ترا می بوسم
  ومی بویم  و عاشقانه چشمهایت را نگاه می کنم

دنیایی ساخته ام
خانه ای بر بلندای محبت رشته های مهر پیچکها یش

گلدان هایی پر از گلهای سرخ
و تو
  تنها معبود خانه کوچک من

خانه ای
که به وسعت سر سبزی کوهساران است و من در کنار چشمه ساران محبت

دستانت را می فشارم

من هنوزفردای امید را با چشمانی مشتاق مینگرم

تقدیم به دوست خوبم (( ماهی ))


من همونم

مگه از تو چی می خوام بجز یه لبخند قشنگ

مگه از تو چی می خوام جز یه دل پاک و یه رنگ

مگه از تو چی می خوام بجز یه ذره اعتماد 

یه نگاهی که بگه دلت هنور من ومی خواد .
 
این روزا اخم نگاهت اشکام و می ریزه سهم من از اون همه محبت چه ناچیزه .
 
این روزا واسه بی مهری دلت صد بهونه داره .
 
چه جوری بگم که حتی تو خیالم نمی یاد کسی رو دلم به قدر تو بخواد
 
چه جوری بگم که من همیشه یادت می مونم مثل یه سایه بی خونه کنارت می مونم
 
حتی اخم که می کنی به چشم من فرشته ای تو همون ماه پیشونی که تو کتاب نوشته ای
 
حتی اخم که می کنی من واسه چشات می میرم
 
تا ابد توی کمند رشته زلفت اسیرم من همونم که همش ناز نگات و می خرم

هر چقدر حسود باشی حسادت هات و می خرم.
 
من همونم که تو گرمای تن تو آب می شم تا نگام می افته تو چشمون زیبا خواب می شم

آر ه من همونم ...


مرگ عشق

صحبت از پژمردن یک برگ نیست

وای جنگل را بیابان می کنند

دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان میکنند

هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا

آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند

صحبت از پژمردن یک برگ نیست

فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست

فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست

فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست

در کویری سوت و کور

در میان مردمی با این مصیبت ها صبور

صحبت از مرگ محبت

مرگ عشق

گفتگو از مرگ انسانیت است