-
دنیا بی چشمات
چهارشنبه 3 آذرماه سال 1389 19:04
دنیا بی چشمات نباشی ، کل این دنیا ، واسم ، قد یه تابوته نبودت مثل کبریت و دلم انبار باروته نباشی روز تاریکم یه اقیانوس آتیشه تموم غصه ی دنیا، تو قلبم ته نشین میشه دنیارو بی تو ، نمیخوام یه لحظه دنیا بی چشمات ، یه دروغ محضه دنیارو بی تو ، نمیخوام یه لحظه دنیا بی چشمات ، یه دروغ محضه نباشی ، هر شب و هر روز ، همش ، ویلون...
-
من تورو کم دارم
پنجشنبه 13 آبانماه سال 1389 10:06
بسه با چشمات تو به آتیش نکش خونم رو من تورو کم دارم و تو دل دیوونم و اگه یه روزی برسه من و تو قدر هم و بدونیم یا که تو لحظه های سخت کنار هم بمونیم اگه ترکم می کنی نگو کار سرنوشته یه روز اگر لج نکنیم دنیا مث بهشته بسه با چشمات تو به آتیش نکش خونم رو من تورو کم دارم و تو دل دیوونم و کافیه از تو قلبت این کینه ارو بندازی...
-
چشمات
پنجشنبه 6 آبانماه سال 1389 20:27
تو که چشمات خیلی قشنگه رنگ چشمات خیلی عجیبه تو که این همه نگاهت واسه چشمام گرم و نجیبه تو که چشمات خیلی قشنگه رنگ چشمات خیلی عجیبه تو که این همه نگاهت واسه چشمام گرم و نجیبه میدونستی که چشات شکل یه نقاشیه که تو بچگی میشه کشید میدونستی یا نه؟ میدونستی یا نه؟ میدونستی که توی چشمای تو رنگین کمون و میشه دید میدونستی یا...
-
انتظار دیدنت
یکشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1389 16:38
ببین درون سینه ام که بی قرار می شود؟ و انتظار دیدنت چهل هزار سال آزگار می شود و مرد اندرون من باز بچه تر ز من شیرخوار می شود بی جهت نبود سینه بی قرار می شود نقطه خط بعد می نویسمت سپید می نویسمت سیاه می نویسمت تمام رنگها ستاره ها و ماه می نویسمت دلم دلم بدون اشتباه نقطه سطر بعد من تو را میان دشتهای دور شهرهای بی نشان...
-
با من هستی
یکشنبه 31 خردادماه سال 1388 21:56
اکنون که می نویسم از تمام شب های تنهایی ام تنها ترم از تمام دلتنگی ها دلتنگ ترم هم چون روز روشن بر من هویداست که در مسیر زندگی ات روانه خواهی شد و شاید هیچ گاه من در خاطرت نمانم و من بی شک هر جا که باشم نشانی از تو دارم که با تو بودن را برایم زنده می کند تو می روی ومن با لبخند بدرقه ات می کنم من می مانم و کوله باری...
-
در این بازار بی مهری
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1388 19:45
در این بازار بی مهری به دیدار تو شادم تو شادم کن که سوز غم بر آمد از نهادم تو می گفتی صدایم کن زسوز سینه هر شب صدایت می زنم اما رسی ایا به دادم؟ کمک کن تا ابد تنها به تو عاشق بمانم به کوی عاشقی شعر خوش ماندن بخوانم.
-
به به
دوشنبه 10 فروردینماه سال 1388 13:24
مدیر به منشی میگه برای یه هفته باید بریم مسافرت کارهات رو روبراه کن منشی زنگ میزنه به شوهرش میگه: من باید با رئیسم برم سفر کاری, کارهات رو روبراه کن شوهره زنگ میزنه به دوست دخترش, میگه: زنم یه هفته میره ماموریت کارهات رو روبراه کن معشوقه هم که تدریس خصوصی میکرده به شاگرد کوچولوش زنگ میزنه میگه: من تمام هفته مشغولم...
-
حسرت دیده
جمعه 23 اسفندماه سال 1387 14:39
حسرت دیده بی تاب تو بیمارم کرد آن نگاه نگرانت دل تبدار مرا خوابم کرد بی جهت نیست که مست رخ زیبای تو ام لب گلگون تو در دشت خزان آبم کرد مستی ام جام نگاهی ز افق های تو بود آه ،آن صورت مهتاب تو در خوابم کرد شهر را از تب بیماری من جایی نیست راه گم کرده به دنبال تو آواره و ویرانم گرد اشکم از دیده به گرمای نفسهای تو بود جام...
-
رسم وفا
شنبه 5 بهمنماه سال 1387 20:19
ای یار رسم وفا بیاموز
-
اجازه بده . . .
سهشنبه 17 دیماه سال 1387 20:52
اجازه بده ، شعرم را چنین آغاز کنم قلم و دفتر ذکرم را میان ساز کنم اجازه بده ، اگه خدای من راضی شد آنچه را نگفته ام ز قفل ذهن باز کنم اجازه بده ، تا نفس در سینه می تپد بر جمال و جسم نکته های نو ناز کنم اجازه بده ، چکه های عاشقانه را تا وصال و صحبت و نگاه عشق راز کنم اجازه بده ، به عمق مطلب شنا کنم قطره قطره حس گفته ها...
-
آغاز و پایانی نیست
یکشنبه 8 دیماه سال 1387 14:07
آغاز و پایانی نیست گذشت زمان برای آنان که در انتظارند بسیار کند برای آنان که می هراسند بسیار تند برای کسانی که زانوی غم به بغل می گیرند بسیار طولانی و برای کسانی که سرخوشندبسیار کوتاه است اما برای کسانی که عشق می ورزند آغاز و پایانی نیست و زمان تا ابدیت ادامه دارد .
-
عشق فراموش شده
چهارشنبه 4 دیماه سال 1387 23:50
عشق فراموش شده تو که میدونی عشق منی دوست دارم واسه چی پس تو میگی میخوام برم دیگه دوست ندارم یادته اون روزا که دستت تو دسته من حالا تو میخوای بری منو نمیخوای دلبر من میدونی من بی کسم تو بودی همه کسم زندیگم تو بودیو حالا من خارو خسم چرا تو لج میکنی ابروهاتو کج میکنی زندگیم تموم شدش برای تو عمر من حروم شدش به پای تو واسه...
-
کهنه عشق
چهارشنبه 27 آذرماه سال 1387 13:09
کهنه عشق سلام ای کهنه عشق من که یاد تو چه پا برجاست سلام بر روی ماه تو عزیز دل سلام از ماست تو یک رویای کوتاهی دعای هر سحر گاهی شدم خواب عشقت چون مرا اینگونه میخواهی من ان خاموش خاموشم که با شادی نمی جوشم ندارم هیچ گناهی جز که از تو چشم نمی پوشم دو غم در شکل اوازی شکوه اوج پروازی نداری هیچ گناهی جز که بر من دل نمی...
-
مرا دوست نداری
سهشنبه 30 مهرماه سال 1387 21:53
ای یار به جهنم که مرا دوست نداری ای یار به جهنم که مرا دوست نداری از عشق تو هرگز نکنم گریه و زاری اگر روزی بری یاری بگیری الهی تب کنی فرداش بمیری الهی سرخک و اوریون بگیری تب مالت و فشارخون بگیری اگر بردی از این درد جان سالم الهی درد بی درمون بگیری الهی تو بمیری من بمانم سر قبر تو من لاله بکارم البته این همش شوخی بود و...
-
اخرین لحظه دیدار
یکشنبه 14 مهرماه سال 1387 20:40
اخرین لحظه دیدار در اخرین لحظه دیدار به چشمانت نگاه کردم و گفتم بدان اسمان قلبم با تو یا بی تو بهاریست همان لبخندی که توان را از من می ربود بر لبانت زینت بست. و به ارامی از من فاصله گرفتی بی هیچ کلامی. من خاموش به تو نگاه می کردم و در دل با خود می گفتم :ای کاش این قامت نحیف لحظه ای فقط لحظه ای می اندیشید که اسمان...
-
برشیشه های شعر
چهارشنبه 6 شهریورماه سال 1387 11:36
برشیشه های شعر روی آن شیشه تبدار تو را " ها " کردم اسم زیبای تو را با نفسم جا کردم حرف با برف زدم سوززمستانی را با بخار نفسم وصل به گرما کردم شیشه بد جور دلش ابری و بارانی شد شیشه را یک شبه تبدیل به دریا کردم عرق سردی به پیشانی آن شیشه نشست تا به امید ورود تو دهان وا کردم در هوای نفسم گم شده بودی ای عشق با...
-
باز خواهم گشت
جمعه 14 تیرماه سال 1387 14:59
باز خواهم گشت تقدیم به تمام عشاق و دردمندانی که در راه عشق فنا شدن دوباره باز خواهم گشت نمی دانم چه هنگام٬از کدامین راه ولی یکبار دیگر باز خواهم گشت و چشمان تو را با نور خواهم شست به دیوار حریم عشق یکبار دگر٬من تکیه خواهم کرد رسوم عشق ورزی را دوباره زنده خواهم کرد به نام عشق و زیبایی٬دوباره خطبه خواهم خواند
-
وصیت نامه
جمعه 17 خردادماه سال 1387 22:11
وصیت نامه روزی اگر به سراغ من آمد به او بگو : « من خوب می شناختمش نامت چو آوازی همِشه بر لب او بود . حتی زمان مرگ آن لحظه های پر ز درد و غم و غروب آن بیقرار عشق چشم انتظار دیدن رویت نشسته بود . » روزی اگر سراغ من آمد به او بگو : « شب در میان تاریکی در نور ماهتاب هر روز در درخشش خورشید تابناک هر لحظه در برابر آیینه ی...
-
منتظر دیدار تو هستم
دوشنبه 6 خردادماه سال 1387 19:50
منتظر دیدار تو هستم، منتظر دیدار تو هستم، سهل است بگویم که گرفتار تو هستم، من در پی این حادثه غمخوار تو هستم، هر چند که دور از منی و من ز تو دورم، بر جان تو سوگند که دوستدار تو هستم . نمی دانم چرا ما انسان ها عادت داریم آبی وسیع آسمان را رها کنیم و جذب آبی کوچک چشمانی شویم که عمقی ندارد با اینکه می دانیم روزی بسته...
-
یک پنجره برای دیدن
چهارشنبه 28 فروردینماه سال 1387 21:05
یک پنجره برای دیدن یک پنجره برای شنیــــــــــــــــــدن یک پنجره که مثل حلقه ی چاهــــــــــــــــــــــــی در انتهای خود به قلب زمین می رســـــــــــــــــــــــــــــــــــــد و باز می شود به سوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنـــــــــــــــــــــــگ یک پنجره که دست های کوچک...
-
خواهی دید
سهشنبه 6 فروردینماه سال 1387 16:32
خواهی دید تو فکر میکنی که من نمیتوانم بدون عشقت زنده بمانم خواهی دید فکر میکنی نمیتوانم یک روز دیگر را هم بگذرانم فکر میکنی من بدون تو درکنارم، هیچ چیزی ندارم بالاخره زمانی، به گونه ای خواهی دید فکر میکنی من بدون تو دیگر نخواهم خندید خواهی دید فکر میکنی ایمان من به عشق را از بین بردی فکر میکنی بعد از همه کارهایی که...
-
تولدت مبارک
یکشنبه 19 اسفندماه سال 1386 23:35
تولدت مبارک وجود زیبایت وارد به دنیا می شود هدیه سالروزش این آوا می شود عاشقی چون من بی پروا می شود زان پس یک عمر رسوا می شود ؟ در شعر تولد غرق رویا می شود باری دگر با تو هم صدا می شود آه. . . در رویا هم روبرو با حصار می شود خو کرده به بی خوابی و انتظار می شود مست شعر و غزلی از شراب می شود هنگام فروب دیوانه وار و بی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 اسفندماه سال 1386 20:48
باز خواهم گشت تقدیم به تمام عشاق و دردمندانی که در راه عشق فنا شدن. دوباره باز خواهم گشت... نمی دانم چه هنگام٬از کدامین راه... ولی یکبار دیگر باز خواهم گشت... و چشمان تو را با نور خواهم شست... به دیوار حریم عشق یکبار دگر٬من تکیه خواهم کرد... رسوم عشق ورزی را دوباره زنده خواهم کرد... به نام عشق و زیبایی٬دوباره خطبه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 9 اسفندماه سال 1386 19:31
از خدا خواستم من از خدا خواستم، نغمه های عشق مرا به گوشت برساند تا لبخند مرا هرگز فراموش نکنی و ببینی که سایه ام به دنبالت است تا هرگز نپنداری تنهایی. ولی اکنون تو رفته ای ، من هم خواهم رفت فرق رفتن تو با من این است که من شاهد رفتن تو هستم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 14 بهمنماه سال 1386 22:05
اخرین لحظه دیدار در اخرین لحظه دیدار به چشمانت نگاه کردم و گفتم بدان اسمان قلبم با تو یا بی تو بهاریست همان لبخندی که توان را از من می ربود بر لبانت زینت بست. و به ارامی از من فاصله گرفتی بی هیچ کلامی. من خاموش به تو نگاه می کردم و در دل با خود می گفتم :ای کاش این قامت نحیف لحظه ای فقط لحظه ای می اندیشید که اسمان...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 دیماه سال 1386 18:46
در روز در شب راستش را بگو همه اش را بگو اگر همه اش را فهمیدی یا نفهمیدی اگر که بایستی یا بیفتی وقتی که آرزویت شکسته است وقتی که از دستت سر می خورد وقتی که فرصتی برای شوخی نیست یک ایرادی در نقشه هست اوه تو به هیچ وجه هیچ ارزشی برای من نداری نه تو به هیچ وجه هیچ ارزشی برای من نداری متوجه شدی که آزاد کردن من چه بهایی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 آذرماه سال 1386 19:34
اشتباهی که همه عمر پشیمانم از آن اعتمادی است که بر مردم دنیا کردم پیش از این مردم دنیا دلشان درد نداشت ..... ؟! خودمانیم ... !!! زمین این همه نامرد نداشت! وقتی نیستی هر چی غصه است تو صدامه وقتی نیستی هر چی اشکه تو چشامه از وقتی رفتی دارم هر ثانیه از غصه ی رفتنت میسوزم تقدیم به عزیز دلم ماهی جون
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 آبانماه سال 1386 20:52
روزی که تو به دنیا آمدی،آسمان ابری نبود روزی که تو به دنیا آمدی،آسمان ابری نبود امّا باران می بارید ! این فرشته ها بودند که گریه می کردند ، چون یکی از آنها کم شده بود . می خواستم زیباترین کلام را در روز تولّدت تقدیم تو کنم، امّا پنداشتم ساده نوشتن چون ساده زیستن زیباست.پس ساده و بی تکلّف می گویم عاشقانه دوستت دارم ....
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 آبانماه سال 1386 20:00
منتظر به راهت شب و تنهایی غربت ، تو چشام اشک پر از خون یه دل شکسته از یار ، یه دل پر غم داغون انتظار از تو ندارم منو تنها جا بذاری تک و تنها توی دنیا تو منو دوسم نداری هر کی جدا کرد تو رو از من الهی غصه بگیره توی تنهایی غربت بی کس بیاد و بمیره بی تو از حسرت دوری دل من داره میمیره تا تو برگردی دوباره دل من آروم بگیره...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 آبانماه سال 1386 17:31
وسعت عشق من همیشه وقتی یکی ازم می پرسید چند تا دوسم داری یه عدد بزرگ میگفتم... ولی وقتی تو ازم پرسیدی چند تا دوسم داری گفتم : یکی ! میدونی چرا ؟ چون قوی ترین و بزرگترین عددیه که میشناسم ... دقت کردی که قشنگترین و عزیز ترین چیزای دنیا همیشه یکین ؟ ماه یکیه ... خورشید یکیه ... زمین یکیه ... خدا یکیه ... مادر یکیه ......