دوست دارم


اگه چشمات مشکی یا قهوه ای دوست دارم

اگه موی تو کوتاست یا که بلند دوست دارم

اگه چون دوستم داری میخوای اذیتم کنی هر چقدر می خوای اذیتم بکن دوست دارم

وقتی با برق چشات چشماموادب میکنی دو تا چشم من می خوان بهت بگن دوست دارم

وقتی که دستم ومی گیری ونازش میکنی تو دلم داد میزنم هزار دفعه دوست دارم

وقتی که نگاهت به نیمرخت عمود این لبامه دوتاشون میخوان درگوشت بگن دوست دارم

اگه دوستم داری فقط یه بار درگوشم حالا نه بعدا " بگو دوست دارم

دوست دارم س. جونم 


راز


آب از دریـــا ؛ با مـــــــهر مــادرانــــه ؛ آهنــــگ خـــاک مــی کــرد

بـر گـرد خاک مــی گــشت ؛ گرد مــلال او را ؛ از چـــهره پاک مــی کـــرد

از خــــــاکـیان نـــدانم ؛ ســاحل بــه او چـــه می گــــفت

کـــان مـــــوج ناز پـــــرورد ؛ ســــر را به ســنگ می زد

خــــــــــو د را هـــــــــلاک می کـــرد

 

 


هر چه خدا بخواهد....


و چه شیرین است نگاشتن از تو روی تخته سنگی بنام قلب ...

گفتن از تو

و در آغوشم ، بودن تو .... نجوای آتشین خفته ات را می شنوم

مدتهاست به ظاهر نشنیده ام

ولی باطنم از نفس هایت ، از ضربان قلبت غوغا میکند ....

نا خودآگاه به هر گوشه که خیره میشوم

هر لحظه ای که خلوت میکنم،تو را کنار خود می بینم

ولی باور داری چهره ات در خاطرم نمانده ؟

باور داری شبها، آرزو دارم از آرامش شب بهره برم

و تا سپیده ی صبح به تو بیندیشم

نا خود آگاه در خاطرم می آید که خدایا

مبادا روزهایم را شب و شبهایم را با خاطره اش به روز برسانم

و در آخر، یک آن موج ستم روزگار خاطراتم را در نوردد!!

همان بهتر که سر به بالین بگذارم و با کوشش زیاد ،

در مقابلم ،دنیایی پوچ و بی معنی ببینم که شاید خواب به سراغم آید....

میدانم که اگر چو گذشته،فقط یک شب را با تو سحر کنم،باز در دام خواهم افتاد

دامی نا خواسته از جانب تو مرا در بر گرفته...

خود را آزموده ام برای بی تو بودن

برای غم،برای تنهایی .... چرا که شاید این تقدیر باشد

و با تو هم کلام می شوم: هر چه خدا بخواهد....

دوســــتت دارم فرشته ی میربونم s.d


به خداوندی خدا دوستت دارم


ای تو فرشته قلب شکسته من ، ای تو گلدسته این دل عاشق من


به خداوندی خدا دوستت دارم

ای تو زیباترین زیبایی ، ای رویای بیداری

به خداوندی خدا دوستت دارم

ای بیقرار دلم ، ای تک درخت دشت سرخ قلبم ،

به همین لحظه های مقدس عشق قسم دوستت دارم

ای آنکه چشمت بارانی است ، ای تو که روحت شادابی است ، و

رگهایت از خون محبت جاری است


به آن کعبه مقدس عشق قسم دوستت دارم

ای مست این جان خسته من ،
 
ای چشمه جوشان این قلب بی طاقت من ، ای مهتاب این

شبهای بی تابی من به آن

چهره مقدس عاشقانه ات قسم دوستت دارم

ای ساحل امیدم ، ای موج بی قرارم ، ای کوه پر غرورم ،

ای سبزی بهارم به همین چشمان

پر اشکت قسم دوستت دارم

ای زندگی من ، ای آغاز من ، ای سرآغاز من ، ای فردای من

به همان لحظه دیدارمان قسم دوستت دارم

نمی دانم کلمه مقدس دوست داشتن را چگونه بیان کنم تا تو باور کنی که

دوستت دارم

بیشتر از هر زمانی ، بیشتر از هر لحظه ای تو را میخواهم و برای

دیدنت بیشتر از هر لحظه ای بیقراری میکنم



تو را دوست می دارم...


خندیدم همراه بودی
گریستم شانه بودی

ترسیدم با من بودی بودم تو هم بودی


برای هر چه خواستم و بودی ، خواستی و نبودم ، دوستت دارم
...

چشمان همیشه روشنت را دوست دارم


غرور سرکش دیوانه ات را دوست دارم

خنده های عاشق مستانه ات را دوست دارم

کلام راستین مردانه ات را دوست دارم


قلب پاک دردانه ات را دوست دارم


روح لطیف خالصانه ات را دوست دارم


تو را دوست دارم و باز هم دوست دارم


ولی
...

آیا تو می دانی دوست داشتن تا کجا ارزشمند است؟