دو کبوتر در افق
دروازه های طلایی قلبم را به رویت می گشایم
و تو با اسبی سفید از آن سوی ابرها به اینجا می رسی.
شاهزاده ی رؤیاهایم می شوی.
دست دلم را می گیری و به باغ آرزوها می بری.
گل عشق را به دستم می دهی.
آسمان لبخند می زند.
یکی میشویم و به راه زندگی قدم می گذاریم.
هاله ای از نور سفید عشق، راهمان را روشن می کند.
ستاره ها آواز می خوانند،
دو کبوتر در افق می چرخند و حریری از نور طلایی خورشید را به دستمان می دهند،
تا در کوره راه زندگی گم نشویم. و این تصویر کوچکی از عشق پاک ماست.
تقدیم به ماهی کوچولوم