رازمن

هیچ جز حسرت نباشد کار من  بخت بد بیگانه ای شد یار من

بی گنه زنجیر بر پایم زدند  وای از این زندان محنت بار من

وای از این چشمی که می کاود نهان روز و شب در چشم من راز مرا

گوش بر در مینهد تا بشنود شاید آن گمگشته آواز مرا

گاه می پرسد که اندوهت ز چیست  فکرت آخر از چه رو آشفته است

بی سبب پنهان مکن این راز را  درد گنگی در نگاهت خفته است

گاه می نالد به نزد دیگران   کو دگر آن دختر دیروز نیست

آه آن خندان لب شاداب من این زن افسرده مرموز نیست

گاه میکوشد که با جادوی عشق  ره به قلبم برده افسونم کند

گاه می خواهد که با فریاد خشم زین حصار راز بیرونم کند

گاه میگوید که : کو ‚ آخر چه شد آن نگاه مست و افسونکار تو ؟

 

اینو همینجوری نوشتم زبونم لال فکر بدی نکنیدا !

 

 

 

خنده ی تو مرحم من

 

 

آی سوگلی خنده ی تو مرحم ، از تو اگه هر چی بگم باز کمه

 

ترانه هم رنگ گل ناز میشه ، وقتی که با اسم تو آغاز میشه

 

آی سوگلی وقتی نگات غم داره ، انگار که شعرام یه چیزی کم داره

 

خواندن اسمت به صدام جون میده ،‌ خنده ی تو به گریه پایان میده

 

وقتی می خندی گل افشون میشه ، هر گلی پیش تو هزیون میشه

 

وقتی شب آسمون ، تو نگاه می کنی   ستاره ی میروُ یه جا پنهان میشه  

 

یکی یه دونه عزیز مادر ،‌ آره قشنگترین دختر دنیا تویی

 

آره تو ماهی ، به خدا تو گلی ، اسم تو رو خدا گذاشت سوگلی

 

تو خنده هات توگریه هات باد و بارون داری

 

می خندی اما تو چشات یه بغض پنهون داری

 

خنده ی تو عطر بهار ، گل و گلدون میده

 

گریه نکن که گریه هات بوی بارون میده ، بوی بارون میده

 

وقتی می خندی گل افشون میشه ، هر گلی پیش تو هزیون میشه

 

وقتی شب آسمون ، تو نگاه می کنی   ستاره ی میروُ یه جا پنهان میشه  

 

 

تقدیم به همسفر تنهایی و فرشته ی مهربونم (( ماهی ))

 

 

 

 

                 منم و یه قاب خالی با یه بغض بی اراده 

 

 

منم و یه قاب خالی با یه بغض بی اراده منم و خلوت بارون تک و تنها لب جاده

 

منم و رنگ نگاهت سختی باز تقدیر  منم و عشق خیالیم با یه قلب پاک وساده

 

تویی و قصه تردید غصه نوشتن از غم  تویی باغ اقاقی صدای بارون نم نم

 

تویی و شیشه چشمات تو بخار پشت شیشه  تویی و هق هق گریه با صدای کم و کم کم

 

 

 

 

 

 

 

  روز و شب خوابم ربودی

 

 

 

 

 خوب می دانی که در چشمت گرفتارم هنوز      روز و شب خوابم ربودی باز بیدارم هنوز

 نازنین با من مگو دل بر کن از تکرار من    
       گرتو تکرار منی جویای تکرارم هنوز

 گرچه تن زخمی و خاکی در رهت افتاده است         نیست بر آیینه دل هیچ زنگارم هنوز

 فاش می گویم به تو ، با من غریبی ات چرا ؟     رمز و راز من تویی ، دنیای اسرارم هنوز

 

من به پهنای امید خود گل شوق تو را                    در میان این کویر تشنه می کارم هنوز

 می شناسم مرگ را بی وحشت اما قلب من       می تپد در سینه چون از عشق سرشارم هنوز

 

 

 

 

 

 

به فکر من باش که کسی رو جز تو ندارم

 

 

کلاف سردرگم زندکیمو می شکافم به عشق تو اونو دوباره از نو می بافم

 

حتی اگه این خونه زندون بشه می خندم زندگیم از دست تو داغون بشه می خندم

 

می گذره این دلخوریا می گذره ، عمر تو با من به خدا می گذره

 

اون که به ویرونی این خونه زد من بودم زلف پریشون تو را شونه زد من بودم

 

به فکر من باش که کسی رو جز تو ندارم

 

حوصله ی این همه تنهایی رو ندارم

 

کلاف سردرگم زندکیمو می شکافم به عشق تو اونو دوباره از نو می بافم

 

حتی اگه این خونه زندون بشه می خندم زندگیم از دست تو داغون بشه می خندم