خنده هایت را دوست دارم


این روزها ماه نصف شده می دونی چرا ؟؟

اخه شب که میشه من کناره پنجره می نشینم تا به صبح عکستو روی ماه می کشم

وقتی که ماه تو رو نگاه می کنه از خجالت نصف دیگشو هم گم میکنه

اره ...... تو از ماه قشنگ تری خود ماه هم اینو میدونه

باورت نمیشه امشب اسمون رو نگاه کن

دیدی راست می گفتم نازنینم تازه وقتی هم که صبح میشه ماه از خجالت اب میشه



اخرین جرعه ی این جام

همه می پرسند چیست در زمزمه ی مبهم اب

چیست در همهمه ی دلکش برگ چیست در ان بازی ابر سپید

روی این ابی ارام بلند که ترا می برد اینگونه بهر ژرفای خیال

چیست در خلوت خاموش کبوترها چیست در کوشش بی حاصل موج

چیست در خنده ی جام که تو چندین و چند ساعت به ان می نگری

نه به ابر نه به آب نه به این ابی ارام بلند

نه به این خلوت خاموش کبوتر ها

نه به این اتش سوزنده که لغزیده به جام من به ایت جمله نمی اندیشم

من مناجات درختان را هنگام سحر رقص عطر گل یخ را با باد

نفس پاک شقایق را در سینه ی کوه صحبت چلچله ها را با صبح

نبض پاینده ی هستی را در گندمزار گردش رنگ و طراوت را در گونه ی گل

همه را می شنوم میبینم

من به این جمله نمی اندیشم به تو می اندیشم

ای سرا پا همه خوبی تک و تنها به تو می اندیشم

همه وقت همه جا من به هر حال که باشم به تو می اندیشم

تو بدان این را تنها تو بدان تو بیا

تو بمان با من تنها تو بمان جای مهتاب به تاریکی شب ها تو بتاب

من فدای تو به جای همه گلها تو بخند اینکاین من که به پای تو درافتادم باز

ریسمانی کن از ان موی دراز تو بگیر تو ببند تو بخواه

پاسخ چلچله ها را تو بگو قصه ی ابر هوا رو تو بخوان

تو بمان با من تنها تو بمان در رگ ساغر هستی تو بجوش

من همین یک نفس از جرعه ی جانم باقی ست

  اخرین جرعه ی این جام تهی را تو بنوش
 

برای دوستی

دوست موجود نازنینی است که داوودی هایش را برای تو می چیند

پیش کشی می کند و اندیشهی سودا ندارد و

غنچه هایی که از دست می دهد هیچ نمی بیند

اما توشه ی دوستی را قدر می دارد

بهترین های خویش را به تو می دهد باز دوباره می کارد

خوشبختی

 
خوشبختی را باید شناخت

با تمام وجود احساسش کردبعد برای نگهداریش کوشش نمود

موقعی که تو را شناختم ان را هم شناختم

یعنی انعکاس نور خوشبختی را در چهره اش دیدم و

از همان روز برای نگهداریش کوشش نمودم

تواین سفر تردید


تو آخرین همسفری تو این سفر تردید


جاده بلند عشق ها رد پای منو دید

اون نگاه عاشقونت به هزار نگاه می ارزید

وقتی بارون محبت توی لحظه ها می بارید

چتری روی سرت بود که از این دنیا می نالید

نذاشتی بارون عشقم بباره به باغ امید

تا که سبز شه و بلند شه اون درخت کوچک بید