گفته بودند که از دل برود یار چو از دیده برفت
سالها هست که از دیده ی من رفتی لیک
دلم از مهر تو آکنده هنوز
دفتر عمر مرا
دست ایام ورقها زده است
زیر بار غم عشق
قامتم خم شد و پشتم بشکست
در خیالم اما
همچنان روز نخست
تویی آن قامت بالنده هنوز
در قمار غم عشق
دل من بردی و با دست تهی
منم آن عاشق بازنده هنوز
آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش
گر که گورم بشکافند عیان می بینند
زیر خاکستر جسمم باقیست
آتشی سرکش و سوزنده هنوز
تو نیستی اما من برایت چای میریزم ، دیروز هم نبودی برایت بلیط سینما گرفتم . دوست داری بخند ، دوست داری گریه کن و یا دوست داری مثل آینه مبهوت باش . . . مبهوت من و دنیای کوچکم . . . دیگر چه فرق میکند ؟
باشی یا نباشی من با تو زندگی میکنم . . .
خانه ای کوچک در کنار پارکی زیبا
کتابی از خاطره ها
طبقه ی اول ، میز کنار دیوار سمت چپ
گوشی 6260 نوکیا ، آماده ای ؟ صدای گرفتن عکس
مانتویی سبز رنگ و اولین عکس یادگاری
شروع خاطره هایی زیبا
بدون دروغ ، با صداقتی کامل
امروز دوشنبه ساعت 10 شب
درست همانجا ، تنهای تنها و البته با خاطره هایی فراوان
سر همان میز ، به سفارش خودم
جوجه چینی ، سس مخصوص و کمی هم پوره
معنای حرف های منو تو می فهمی ، فقط تو و فقط تو
تو خوب باشی ، تو خوشحال باشی واقعا غمی ندارمممم
هستم همراهت و در کنارت . . .