این عابر تشنه
هر چند دل از دست گناهت گله کم داشت عاشق شدنت یک دل پر حوصله کم داشت
شش مرحله طی کرد دلم از نفس افتاد تا مرز رسیدن به تو یک مرحله کم داشت
سوگند به چشمان تو کامل شدنی افسانه این عشق فقط یک بله کم داشت
در غیبت روی تو چه مشکل سپری این فصل بهاری که گل و چلچله کم داشت
ابادی تو یک غزل نادره می خواست ویرانی من تحت یک زلزله کم داشت
می گفت شبی شاعر دلگیر جنونی اوای غم انگیز تو را .اسکله کم داشت
این عابر تشنه چنین ساده نمی مرد تا چشمه چشمانت اگر فاصله کم داشت
سلام
به وبلاگ من برو
سوا دارم بای
سلام..بابا از خدمات موبایل باز می زنی به شعر و شاعری..بابا ایول ما رو کشتوندی ..اما اون من نبودما ...
عشق
فریاد نزن ای عاشق
من صدایت را درون قلب خود می شنوم
درد را با چهره عاشق تو با ذهن خود می نگرم
فریاد نزن ای عاشق
فریاد نزن
زیبا بود
سلام پویای عزیز
عالی بود مثل همیشه
سلام -- -- --
من ۵۰۱ امین بیننده هستم.
یه جورایی نفهمیدم چی میگه این شعرت.
-- -- -- شاد باشی و پویا
شعرت خیلی خیلی قشنگ بود . فقط می خواستم ببینم که شعر از چه کسی هست . لطف کن اسمش و به میل من بفرست . موفق باشی
سلام ازاین وبلاگ خوب شما متشکرم می خواستم چند تا برایم آهنگ بفرستید جواب را هتمن بدهید بای متشکرم