الفت زوج
نه همین می رمد ان نوگل خندان از من می کشد خار در این بادیه دامان از من
با من ، امیزش او ، الفت موج است و کوتاه دم به دم با من و پیوسته گریزان از من
گرچه مورم ولی ان حوصله با خود دارم که ببخشم ، بود ارملک سلیمان از من
به تکلم ، به خموشی ، به تبسم ؛ به نگاه می توان برد به هر شیوه دل اسان از من
قمری ریخته بالم ، به پناه که روم ؟ تا به کی سرکشی ، ای سرو خرامان از من ؟
اشک بیهوده مریز این همه از دیده ، کلیم گرد غم را نتوان شست به طوفان از من
کلیم کاشانی
ghashang bood.
سلام
مرسی نظره لطفته
ممنون که سر زدی فدات شم
خدانگهدار
سلام من تا حالا از این سایت استفاده نکرده بودم امیدوارم از این به بعد بتوانم بیشتر به شما سر بزنم ایا به سوالات علمی از هر نوع جواب مدهید
ّّّدوست دارم
وبلاگ نازی داری
یه سری هم به ما بزن
خیلی ضایع