در این بازار بی مهری

در این بازار بی مهری



به دیدار تو شادم
تو شادم کن
که سوز غم بر آمد از نهادم

تو می گفتی صدایم کن
زسوز سینه هر شب
صدایت می زنم
اما رسی ایا به دادم؟

کمک کن
تا ابد تنها به تو عاشق بمانم
به کوی عاشقی
شعر خوش ماندن بخوانم.

به به

مدیر به منشی میگه برای یه هفته باید بریم مسافرت کارهات رو روبراه کن

منشی زنگ میزنه به شوهرش میگه: من باید با رئیسم برم سفر کاری, کارهات رو روبراه کن

شوهره زنگ میزنه به دوست دخترش, میگه: زنم یه هفته میره ماموریت کارهات رو روبراه کن

معشوقه هم که تدریس خصوصی میکرده به شاگرد کوچولوش زنگ میزنه میگه: من تمام هفته مشغولم نمیتونم بیام

پسره زنگ میزه به پدر بزرگش میگه: معلمم یه هفته کامل نمیاد, بیا هر روز بزنیم بیرون و هوایی عوض کنیم

پدر بزرگ که اتفاقا همون مدیر شرکت هست به منشی زنگ میزنه میگه مسافرت رو لغو کن من با نوه ام سرم بنده

منشی زنگ میزنه به شوهرش و میگه: ماموریت کنسل شد من دارم میام خونه

شوهر زنگ میزنه به معشوقه اش میگه: زنم مسافرتش لغو شد نیا که متاسفانه نمیتونم ببینمت

معشوقه زنگ میزنه به شاگردش میگه: کارم عقب افتاد و این هفته بیکارم پس دارم میام که بریم سر درس و مشق

پسر زنگ میزنه به پدر بزرگش و میگه: راحت باش برو مسافرت, معلمم برنامه اش عوض شد و میاد

مدیر هم دوباره گوشی رو ور میداره و زنگ میزنه به منشی و میگه برنامه عوض شد حاضر شو که بریم مسافرت

 

حسرت دیده


حسرت دیده بی تاب تو بیمارم کرد

آن نگاه نگرانت دل تبدار مرا خوابم کرد
بی جهت نیست که مست رخ زیبای تو ام
لب گلگون تو در دشت خزان آبم کرد
مستی ام جام نگاهی ز افق های تو بود
آه ،آن صورت مهتاب تو در خوابم کرد
شهر را از تب بیماری من جایی نیست
راه گم کرده به دنبال تو آواره و ویرانم گرد
اشکم از دیده به گرمای نفسهای تو بود
جام اندوه تو مر همره و همرام کرد

رسم وفا

ای یار

رسم وفا بیاموز

اجازه بده . . .



اجازه بده ،  شعرم را چنین آغاز کنم
قلم و دفتر  ذکرم  را  میان  ساز کنم

اجازه بده ،  اگه خدای من راضی شد
آنچه را نگفته ام ز قفل ذهن  باز کنم

اجازه بده ،  تا   نفس  در  سینه   می تپد
بر جمال و جسم  نکته های نو  ناز کنم

اجازه  بده  ،   چکه های    عاشقانه     را
تا وصال و صحبت و نگاه عشق  راز  کنم

اجازه بده  ،  به  عمق  مطلب   شنا   کنم
قطره قطره  حس  گفته ها  را  ابراز کنم

اجازه بده ، تا  رسیدن  به  مقصد خود
به  سرای   شاعرانه  هرجا   پرواز  کنم

اجازه بده  ،  چو   نم نم   باران   بهار
بس  نویسم و دوباره  نکته ام  باز کنم

اجازه بده ،  به عشق و امید و   رتبه ام
دستم را  به سوی خدای خود دراز کنم

اجازه بده  ، نگم   شاعرم ،  اهل  دلم
اجازه بده ، اسرار درون ،  ایجاز کنم


تقدیم به سوگلی عزیزم