روی قـــــــلبم عــاشقانه می نـــویسم دوســـــــتت دارم

عناوین یادداشت‌ها

  • عشق واقعی جمعه 5 مهر‌ماه سال 1392 20:27
    راستش رو بخواهی همیشه به این فکر میکنم که عشق مارو کسی تجربه نکرده واقعی واقعی بود مثل کتابا بود مثل داستانا بود توش بی احترامی نبود ، بی ادبی نبود ، فقط عشق بود عشق دوست داشتن بود باور می کنی بعضی وقت ها بهت فکر می کنم و آروم میشم ؟ یادت میاد یه روز آمدم از پنجره بهت یه شاخه گل دادم ؟ چقدر کودکی خوب بود و چقدر آرزوی...
  • عاشقانه جمعه 5 مهر‌ماه سال 1392 12:45
    در این ساعات شلوغ زندگی در این انبوه رفت و آمدهای پی در پی در این سرعت بی درنگ ثانیه ها تو یک مکث عاشقانه ای
  • شبها من اینجوری صبح میشه چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1392 11:12
    شبها من اینجوری صبح میشه عکساتو می چینم روی تختم اصلا مهم نیست چی میگن مردم با خاطراتت خیلی خوشبختم شبهای من اینجوری صبح میشه با اشک و لبخند و در و دیوار آهنگی که دوست داشتی رو تکرار سیگار و هی سیگار و هی سیگار عکساتو می چینم روی تختم هی با خودم حرف میزنم از تو تو بعضی عکسا عاشقت میشم یخ میکنه دستام یه وقتایی بعضی شبا...
  • شاید آرام تر میشدم سه‌شنبه 2 مهر‌ماه سال 1392 14:41
    شاید آرام تر میشدم فقط و فقط اگر میفهمیدی حرفهایم به همین راحتی که می خوانی نـوشته نشده اند !
  • چه فرقی می کند ? سه‌شنبه 2 مهر‌ماه سال 1392 14:39
    چه فرقی می کند در سیرک یا در خانه ؟ خنده ات که تلــــــخ باشد ، دلت کــه خون باشد ، تو هم دلقکی !
  • حالا که رفته ای شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1392 21:56
    حالا که رفته ای ، ساعتها به این می اندیشم که چرا زنده ام هنوز ؟ مگـه نگفته بـودم بی تو میمیرم ؟ خدا یادش رفته است مرا بمیراند ، یا تو قرار است برگردی ؟
  • واژه پنج‌شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1392 23:50
    من پر از واژه هایی هستم که روزی نمی توانستند شوق بودنت را وصف کنند حالا اما واژه ها را می گردم و می نویسم : رفت ... نمی آید ... بساز !
  • من به جـــــایت مـی بارم پنج‌شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1392 15:22
    ممنونم از او . . . بـــــــــــــــــــاران را مـــــــی گویم به شـــــانه ام زد و گــــــفت : خـــــسته شـــــدی . . . ؟ امــــــــروز را تو اســــتراحت کن. . . من به جـــــایت مـی بارم . . .
  • روز اول چهارشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1392 22:49
    روز اول دوستیمون دقیقا یادمه بهم گفتی اگر ما همو زیاد دوست داشته باشیم به هم نمی رسیم خدا عاشقارو به هم نمی رسونه بهت گفتم خدا هم نمی تونه مارو از هم جدا کنه راست گفته بودم خدا هم نمی تونست ولی اشتباه من می تونست الانم با چشمای اشک آلودم برقارو خاموش می کنم و به تو فکر می کنم تا خوابم ببره
  • باور کن چهارشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1392 22:30
    اینو عشقم برام نوشته من چیز زیادی از دست ندادم با رفتنت ! کمی دلم شکست ، شب ها گریه کردم یادگارش سر درد هر شبم شد ... یکم از آرام زندگی کردن فاصله گرفتم چیز زیادی نشده باور کن ! تو بیشتر از من باختی باور کن ! تو عاشق ترین قلب دنیا را باختی ! هیچ کس به اندازه ی من ، عاشقت نمی شود ... باور کن و من در جواب بهش میگم . . ....
  • بی تو چهارشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1392 11:55
    من بی تو در غریب ترین شهر عالمم . . .
  • دلتنگی . . . جمعه 8 شهریور‌ماه سال 1392 18:15
    ﺷــــــﺎﯾــــﺪ " ﺧـــــــﺪﺍ " ﻫــــﻢ ﺭﻭﺯﯼ ﻋـــــﺎﺷـــــﻖ ﺷـــــﻮﺩ ... ! ﺩﻭﺳـــــــــﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺑــــــﻪ ﻋﺸــــــــﻘــــــﺶ ﻧــــﺮﺳــــــﺪ ... ! ﺣﺎﻟــــــﺶ ﺩﯾــــﺪﻥ ﺩﺍﺭﺩ ...
  • بارون چهارشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1392 22:40
    هنوز وقتی میاد بارون با این که چتر دارم خیسم ...........
  • خوبی ها جمعه 25 مرداد‌ماه سال 1392 02:06
    ساعت 2 شب هست دلم گرفته و فقط همین یه جمله کافیه وقتی قبلا بهترین هارو تو یه نفر دیده باشی . . . سخت میتونی خوبی هارو تو یکی دیگه پیدا کنی . . .
  • گمش کردم . . . دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1392 16:38
    نمیدانم چگونه گم شد . . . . . در شهری که تمام خیابانهایش را ، باهم قدم زدیم . . . .
  • خــاطــرات دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1392 09:35
    آدمــیـزاد اســت دگــر . . . گــاهی خــاطــراتــش آرزویــش میــشــود !
  • شهر غریب دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1392 09:31
    روزگاریست در این شهر غریب بین این آدمها که ز تنهایی خود می ترسند و ز پس آینه از دیدن خود می لرزند من تو را پاکترین یافته ام آنقدر پاک که گر آب نبود من تو را آب صدا می کردم . . .
  • ناله های ابر شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1392 10:11
    ساده می گویم عزیزم دل بریدن ساده نیست چشمهای مهربانت را ندیدن ساده نیست از زمان رفتنت خورشید را گم کرده ام ناله های ابر را هر شب شنیدن ساده نیست . . .
  • کار سخت پنج‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1392 13:05
    کار سختی پیش رو دارم : بعد از رفتنت باید زنده بمانم !
  • نبودن پنج‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1392 13:04
    لغت نامه هاى دنیا را باید آتش زد ! جلوى واژه ى نبودن نوشته اند : " عدم حضور شخصى یا چیزى " همین ! چقدر نبودن تو را ساده فرض مى کنند ؟
  • نظرات پنج‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1392 11:30
    هر نظری که میدی عزیزم من تو جوابش بهت پاسخ میدم
  • موضوع انشاء دوشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1392 21:54
    موضوع انشاء : تابستان خود را چگونه گذراندید ؟ به نام خدا بی او . . .
  • من میبارم دوشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1392 21:49
    دوستش دارم باران را می گویم به شانه ام زد و گفت :خسته شدی امروز تو استراحت کن ، من میبارم
  • حافظه دوشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1392 21:48
    حافظه ی آدم های غمگین قویست می دانند کجای کدام خیابان آن روز "مردند" !
  • بدون تو یکشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1392 21:53
    بدون تو مدتهاست که دیگر خوش نمیگذرد ، فقط می گذرد . . .
  • آتشی سرکش و سوزنده جمعه 11 مرداد‌ماه سال 1392 17:55
    گفته بودند که از دل برود یار چو از دیده برفت سالها هست که از دیده ی من رفتی لیک دلم از مهر تو آکنده هنوز دفتر عمر مرا دست ایام ورقها زده است زیر بار غم عشق قامتم خم شد و پشتم بشکست در خیالم اما همچنان روز نخست تویی آن قامت بالنده هنوز در قمار غم عشق دل من بردی و با دست تهی منم آن عاشق بازنده هنوز آتش عشق پس از مرگ...
  • تو نیستی سه‌شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1392 10:57
    تو نیستی اما من برایت چای میریزم ، دیروز هم نبودی برایت بلیط سینما گرفتم . دوست داری بخند ، دوست داری گریه کن و یا دوست داری مثل آینه مبهوت باش . . . مبهوت من و دنیای کوچکم . . . دیگر چه فرق میکند ؟ باشی یا نباشی من با تو زندگی میکنم . . .
  • شروع خاطره هایی زیبا دوشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1392 23:42
    خانه ای کوچک در کنار پارکی زیبا کتابی از خاطره ها طبقه ی اول ، میز کنار دیوار سمت چپ گوشی 6260 نوکیا ، آماده ای ؟ صدای گرفتن عکس مانتویی سبز رنگ و اولین عکس یادگاری شروع خاطره هایی زیبا بدون دروغ ، با صداقتی کامل امروز دوشنبه ساعت 10 شب درست همانجا ، تنهای تنها و البته با خاطره هایی فراوان سر همان میز ، به سفارش خودم...
  • گیجم و منگم یکشنبه 6 مرداد‌ماه سال 1392 21:18
    هنوزم گیجم و منگم هنوز چشمای من خیسه هنوزم دست من سرده تنم بدجوری تب کرده هنوز عاشق به عشق تو می خونه کاشکی برگرده دلم تنگه ، دلم تنگه تو سینم بغض فراوونه گلوم بدجور ورم کرده چشام ابر زمستونه ولی اشکی نمیباره همش فکر وخیال تو دلم آشوبه آشوبه رو پا بند نیستم انگاری خیالت خیلی گیرا بود شراب اون دو تا چشمات چشام از اشکه...
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 6 مرداد‌ماه سال 1392 15:03
    در جواب نظرهات برات پیغام گذاشتم . . .