خــاطــرات

آدمــیـزاد اســت دگــر . . .
گــاهی خــاطــراتــش آرزویــش میــشــود !

شهر غریب

روزگاریست در این شهر غریب
بین این آدمها که ز تنهایی خود می ترسند
و ز پس آینه از دیدن خود می لرزند
من تو را پاکترین یافته ام
آنقدر پاک که گر آب نبود
من تو را آب صدا می کردم . . .

ناله های ابر

ساده می گویم عزیزم دل بریدن ساده نیست

چشمهای مهربانت را ندیدن ساده نیست

از زمان رفتنت خورشید را گم کرده ام

ناله های ابر را هر شب شنیدن ساده نیست . . .

کار سخت

کار سختی پیش رو دارم :
بعد از رفتنت باید زنده بمانم !

نبودن

لغت نامه هاى دنیا را باید آتش زد !
جلوى واژه ى نبودن نوشته اند : " عدم حضور شخصى یا چیزى " همین !
چقدر نبودن تو را ساده فرض مى کنند ؟