عشق

عشق واقعی در قلب ان کسی است که دوست بدارد نه ان که دوستش بدارند 

خوشبختی پروانه ای است که اگر دنبالش کنیم از ما فرار خواهد
 
کرد ولی اگر ارام نشینیم بر روی ما خواهد نشست

دوست واقعی ان است که دل همسشه نیازمند اوست

عشق موثرترین نیرو برای رسیدن به والاترین ارزشهای انسانی می باشد

 
عشق تمنای دو قلب خسته یا احتیاج دو نگاه محتاج می باشد

عشق ان نیست که کنارش باشی ان است که یادش باشی

ای تنها عشق ماندگار بیا و این دل دیوانه رو تنها نگذار

عشق مانند پرنده ای است که باید پرواز کند


 

 

به نام راهب کلیسای عشقم

 

برای بادکنک مسیری نیست که یک سوزن به خودش بزند یک جوالدوز به دیگران

چه در زمان جنگ و چه در زمان صلح بالاترین رقم تلفات از ان لحظات است

باغ وحش تنها بازداشت گاهی است که تمام زندانیان ان بی گناهند

هر که علم خواند و عمل نکردبدان ماند که گاو راندو تخم نیفشاند

میکروب در مورد تشخیص ازمایشگاه تقاضای تجدید نظر دارد

تا ضد یخ داخل کاسه ی سرم نریزم به قطب شمال فکر می کنم

اگر خودم همانند ساعت جلو می رفتم حالا به همه جا رسیده بودم

یکی را گفتند عالم بی عمل به چه ماند گفت به زنبوره بی عسل

کسی که تمام قلمها را داخل اب ریخته بود باخودکار می نوشت

در عصر الکترونیک ارشیو افکارم طبقه بندی احتیاج دارد

هزینه کردن از گذشته اینده را هم به ورشکستگی می کشاند *

مورچه ای که در زمستان کار می کرد گفت اضافه کاریه

نمک در نمکدان شوری نداره دل من طاقت دوریتو نداره

هر کس خر بزه می خوره پوستشو داخل سطل می ریزه

ای نامه که میروی به سویش از جانب من ببوس رویش

پر حرفی عوارض نو سازی شخصیت را در پی دارد

اگر دریا جان داشت یک ماهی هم در ان زنده نمی ماند *

هیچوقت به لامپی که می سوزد پماد سوختگی نمی زنم

هر گاه صداقتی کشته می شود خیانتی متولد می شود

مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید جوراب می بافه

اب که از سر گذشت شنا کردن به درد می خورد

بنزینی که اتش گرفته بود به بیمارستان منتقل شد

مار از پونه بدش میاد خمیر دندانه پونه نمیخره

پیشنهاد دادن در واقع نوعی دستور مودبانه است *

عدد هفت همان هشتی است که بالانس زده است *

فضول رو بردن جهنم گفت درو ببند هوا سرده

وقتی شنا می کنیم پا تو کفش ماهی ها می کنیم*

یکی نان نداشت بخوره بجاش پیتزا میخورد

هر که بامش بیش برف پارو کردنش بیشتر

عدد نه با سایر اعداد بعد خودش قهر است*

عمر پشه صرف شبیخون زدن می شود

جوجه را اخر پاییز گربه می خورد

کفش کهنه در بیابان عتیقه می شود

دهنه ی جیبش تار عنکبوت گرفته؟

پدر سالار همان کودک بی کودکی است *

طنز روی مردم را باز می کند *

رد پای ماهی نقش بر اب است

توانا بود هر که پولدار بود

حساب حسابه کاکا دیگه کیه

جوجه را اخر کباب می کنند

سنگ مفت کله شکستن گران

مار گزیده پونه فروش میشه

هیچ نیستی مثل نیستی نیست *

به گاو عاشق تهمت جنون زدند

خر ما از کرگی علف می خورد

با یه گل نمیشه گلاب درست کرد

سالی که نکوست از حقوقش پیداست

سکوت مترسک چراغ سبز کلاغ است

هیچ یخی یخ تر از یخ در تابستان نیست

معماچو حل گشت باید منتظره جایزه بود

ان قدر عجله داشت که خودش را هم جا گذاشت *

هیچ نمکی شورتر تر از کاریکلماتورهایم نیست

قبل از اینکه غصه مرا بخوردمن غصه را میخورم

حتی نور هم در ترافیک تهران دیر به مقصد میرسد

موش تو لونش نمیره چون سقف خونش چکه می کنه

اگر می شد استوا را به قطب برد هوا نیز معتدل می شد

جوانی که بختش باز نمی شد به کلید سازی مراجعه کرد

کاش خوشبختی شتری بود که در خانه ی من هم میخوابید

ابزیان محیط زیست بر ضد ماهی دودی ها تظاهرات کردند

زندگی را چه عرض کنم اما مرگ برای هیچکس کم نمی گذارد

گرانی چنان بیداد می کند که صدای ارزان فروش را نمی شنوم

کلاغ هرچه سحرآمیزباشد بازمترسک زودترازاو سرجالیزحاضرمی شود

میبینم که خوشت اومده