عشق واقعی


راستش رو بخواهی همیشه به این فکر میکنم که عشق مارو کسی تجربه نکرده

واقعی واقعی بود

مثل کتابا بود

مثل داستانا بود

توش بی احترامی نبود ، بی ادبی نبود ، فقط عشق بود عشق

دوست داشتن بود

باور می کنی بعضی وقت ها بهت فکر می کنم و آروم میشم ؟

یادت میاد یه روز آمدم از پنجره بهت یه شاخه گل دادم ؟

چقدر کودکی خوب بود و چقدر آرزوی بدی بود این که بزرگ بشیم


نظرات 3 + ارسال نظر
بی نام جمعه 5 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 23:15

اره به خدا قشنگ یادمه چقدم بداخلاقی کردم که اگر یکی ببینه چی میشه و اینا... عقلم نمیرسید
اره خدایی عشق قشنگی بود از جنس سادگی از جنس بچگی از جنس بی سیاستی و بی کلک و حقه
هرچی بود راستکی بود قهر و اشتیاشم قشنگ بود
دوسش دارم:((

دوست دارم
اگر زندگی برات سخت هست راه برگشتت بازه

بی نام شنبه 6 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 22:12

پویا دیروز داشتم فکر میکردم اگر یه روز مامانت اینا رو بیرون ببینم چی میشه؟اقا امروز دیدمشون با رها...اگر بدونی چقدر حالم بد شد:(( تمام بدنم داشت میلرزید:((

آروم باش ، آروم
پیشت هستم
پیشتم
آروم قلبم دوست دارمممممممم
من هیچ وقت نمی بخشمشون
نه مامان تورو ، نه مامانم رو و نه مامان بزرگم رو
کسی که در حقم بر کرد و تورو ازم جدا کرد

بی نام دوشنبه 8 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 09:37

حالا اونا هم من و دیده بودن؟

اگر هم دیده باشن جرات نمیکنن بخواهن از تو چیزی بگن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد