شهر غریب

روزگاریست در این شهر غریب
بین این آدمها که ز تنهایی خود می ترسند
و ز پس آینه از دیدن خود می لرزند
من تو را پاکترین یافته ام
آنقدر پاک که گر آب نبود
من تو را آب صدا می کردم . . .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد